رفیق من..


سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

گنگم مدام. گیر افتاده ام. همه را با عطرهای کشنده ی پیرهن هاشان از دست داده ام. همه ی آنها را که دوست می داشتم / که دوستم می داشتند؟! پرهیب آنها حالا هیئت اشباح را دارد در سرم. هیبت اشباحِ دور و سرگردان. می بینی؟ می بینی چقدر درمانده ام در این فاصله ها؟ می بینی چه خوش باورم که زنده ام؟...

نمی دانم. طوری ست که حالا فکر می کنم باید به تو بنویسم. دلم گرفته از این همه. اینقدر فریاد کشیده ام امروز که در نمی آید صدایم... حالا دلتنگی و غربت تو را از جنس تشویشِ خودم می دانم و این مرا وا می دارد به نوشتن برای تو.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,ساعت 5:22 PM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com